چالش

یه بحث رو در مورد فحشا شروع کردم که نیمه تمام همینجوری به امون خدا ولش کردم. حالا میخوام همون بحثو ادامه بدم و خدا رو چه دیدی شاید همینجا به پایان بردم!

گفتیم که اونقدری که زنان فاحشه مطرود و مغضوب(همون مورد خشم) جامعه قرار میگیرند، مردان مشتری این زنان خیلی کمتر زیر ذره بین نگاه سرزنش بار جامعه قرار میگیرند. علت این مسئله رو بررسی نکردیم فقط دلایلی رو گفتیم مبنی بر زشت تر بودن کار مشتریها نسبت به عمل روسپی!

حالا سوال اینجاس:با توجه به اینکه عمل مرد مشتری (خصوصا اگر رفتارش از سر تفنن و نه نیاز مبرم باشه) عمل زشت تر و گناه آلوده تریه چرا جامعه هیچ برچسب و یا انگی برای اطلاق به این آقایون ایجاد نکرده ؟ مثلا در برابر واژه فاحشه واژه ای برای این آقایون مثل فاحشه باز یا فاحشه ساز که به نظرم خیلی بهتر حق مطلب رو ادا میکنه ساخته نشده؟ البته ما واژه زنباره رو داریم اما این واژه با توجه به لغت نامه دهخدا به نظر میاد به مردانی که سروکارشون با زنان محترم و غیر فاحشه است اطلاق میشه و کسی که دائم از زنی به سراغ زن دیگه ای میره و نه مردی که با زنان فاحشه ارتباط برقرار میکنه و البته فرض هم که زنبارگی به مشتریان زنان روسپی اطلاق بشه باز هم اون بار منفی و تبعات اجتماعی برچسب فاحشگی رو نداره. 

ابتدا اینو بگم که من جوابی که به ذهن خودم رسیده از طریق همون روش خودم به اسم کشف و شهود جواب رو بیان میکنم صد البته جوابهای بهتر و علمیتری هستند.

جواب: 

جواب من اینه که دلیل این مسئله هم باز برمیگرده به همون دیالوگ قدرت که در غالب احکام اخلاقی ما جاریه به همون دلیل که در مطلب حقوق والدین ذکر کردم و گفتم در فرهنگ عمومی و حتی جهانی پدر و مادر همه جور حقی دارند و به همه این حقوق در عرصه اخلاق اشاره شده اما در مورد حقوق فرزند کمترین صحبتی نشده. فاحشه ها هم به دلیل زن بودن و برخوردار بودن از حقوق کمتر و ضعیفتر نسبت به آقایون از برچسب ها و انگهای بیشتری در این زمینه بهره مند میشن تا آقایون مشتری! ضمن اینکه زنهای غیر فاحشه که همواره در این اضطراب به سر میبرن که ممکنه مرد اونها هم تبدیل به یکی از اون مردان مشتری بشه و از اونجائیکه قدرت مقابله با مردهای زندگیشون که شاید یکی از اون مشتریها باشن یا بشن رو ندارند، ناخوداگاه و ناچار اونها هم انگشت اتهام رو طرف زن این معامله میگیرن، چون ضعیفتره و راحت تر میشه باهاش تسویه حساب کرد ضمن اینکه مردها هم برای رفع اتهام از خودشون و ایجاد فضای باز و بدون مزاحم و  با  صرف کمترین هزینه برای ادامه این رفتار و همچنین صرف کمترین هزینه برای خریدن جنس مورد نظر(زن فاحشه)، با این برچسب زنی به شدت همکاری میکنند و این میشه که همه یه جامعه چه زن و چه مرد علیه زن فاحشه بلند میشه. 

فکر میکنم این رفتار رفتار خیلی آشنایی باشه مردانی که باکرگیشون رو هزاران بار از دست دادند اما برای زندگی دائم بدنبال زن باکره اند و حتی آیه صریح قرآن هم قادر نیست به اینهمه بیعدالتی و وقاحت و بیشرمی اونها پایان بده

آيه ۳ سوره نور:"مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به زنى نگيرد و بر مؤمنان اين [امر] حرام گرديده است"، و آیه ۲۶ آن سوره:" زنان پليد براى مردان پليدند و مردان پليد براى زنان پليد و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك اينان از آنچه در باره ايشان می گويند بر كنارند براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود "

و البته آقایون اهل تشیع به روشی کار خودشون رو راحت کردند و با یه جمله عربی زنا رو به ثواب تبدیل کردند و خودشون رو از اهالی زناکار این آیه بیرون آورده و در ردیف مومنین قرار میدهند اما هیچوقت نپرسیدند اگر با صیغه عملی از زنا تبدیل به یک عمل اخلاقی میشه چرا همین حالت برای اون زن صیغه شده اتفاق نمیفته؟ چرا هیچ مردی با زنی که جندین بار به صیغه مردان دیگه درومده ازدواج نمیکنه و در نظرش اون زن تقریبا مساوی با همون زن فاحشه است؟ اما همین مردان دستهای خودشون رو پاک میگیرند و مادرشون رو برای خواستگاری نجیب ترین و باکره ترین دختران (البته به زعم خودشون) میفرستند؟

پس معنای آیه بالا چی میشه؟ پس انسانیت چی میشه؟ آیا آیه و یا قانونی هست که بگه زنها باید انسانی تر رفتار کنند؟..............

نگارش در تاريخ جمعه 20 مرداد 1391برچسب:فاحشه,روسپی,عرضه تن,فرهنگ معین, تعریف فحشا,دین,, توسط رها رهجو

یکمی دلسرد شدم. هدف من از ایجاد وبلاگ بحث و گفتگو بود. وقتی حرفی و نظری نباشه این وبلاگ بیهوده به نظر میرسه. 

بنظرم بهتره وارد دانشگاه بشم و اونجا ادماییی رو برای شرکت توی بحثها پیدا کنم. شاید اینجور بهتر باشه. 

الان این کرم درونم نمیذاره باز هم سوال نکنم سوال این هفته:

فاحشه ها چرا فاحشه میشن؟ و تعریف شما از فحشا چیه؟

تعریف متداول فحشا : فحشا به عرضه تن در ازای پول گفته میشود. این تعریف در فرهنگ لغت معین هست.

سوال من اینه چرا فاحشه بودن اینقدر در نظر مردم نفرت انگیزه و زن فاحشه انسان هوسران و پستی در فرهنگ عامه تلقی میشه؟

آیا مگر نه اینکه علت بزرگ فاحشه گری رو ضعف اقتصادی اعلام میکنند و نه هوسرانی؟ و مگر نه اینکه علمای دین و شاید علمای علم عمل ارتباط جنسی با چند مرد رو برای زنان امری متضاد با نهاد زن میدانند و به لحاظ قوه جنسی، زن را بی تمایل به چند مرد قلمداد می کنند؟ پس چرا زنان فاحشه منفورند؟ مگر نه اینکه با عبارات بالا اذعان میکنیم این عمل برای آنها کوچکترین لذتی ندارد و تن آسایی به شمار نمیرود. و البته در حقیقت هم همینطور است. پس چرا انگشت اتهام به جای این زنان به سمت مردان خریدار این کالا که قطعا در اغلب موارد از سر هوسرانی و تنوع طلبی و کسب لذت جسمانی به این زنان رجوع میکنند گرفته نمیشود و چرا لفظی برای انگشت نما کردن این مردان در فرهنگ لغت عامیانه وجود ندارد؟ چرا این مردان میتوانند به زندگی عادی ادامه دهند ولی زن فاحشه تا ابد انگشت نما و مطرود است؟

قطعا پاسخی هست اما بگذاریم برای شبهای آتی................

نگارش در تاريخ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:راهکارها,ترشیدگی,دختر,مادر,رفع ترشیدگی,آسیب شناسی, توسط رها رهجو

 دوستان اظهار نظر فرمودن که مطلب قبلی رو شتابزده و با کمی خشم و عقده یا یه چیزی تو این مایه ها نوشتم!! والله انکار نمیکنم با خشم نوشتم چون نا سلامتی راجع به دخترای ترشیده که پرخاشگر هم هستند نوشتم ضمن اینکه گفتم خودم هم از اون دسته  دخترای ....هستم پس به این خاطر خواستم شما هم همون حال و هوای ترشیدگی رو از نوشتارم بگیرید. تا مثل این سینماهای شصت بعدی بتونید خودتون رو کاملا در صحنه ترشیدگی و حتی به جای اون دختر ترشیده بیچاره احساس کنید. فرقی هم نمیکنه مرد باشی یا زن مهم اینه ببینی ترشیدگی چه حسی داره! اما ایراد دوم در مورد شتابزدگی، متاسفانه من  اینو هم قبول دارم ،ولی به جان شما که میخوام دنیاش نباشه(این اصطلاح چه معنی ای داره؟) همش به خاطر شما خواننده های نازنینه! چونکه میخوام قبل اینکه آخر داستانو متوجه بشید حوصلتون سر نره و یهو نذارید برید . برای همین عجله دارم زود به آخر ماجرا برسم. البته این توجیهی بود برای پوشوندن این ضعف که توانایی جذب مخاطب رو تا انتهای مطلب ندارم. چه ناراحت کننده

در مورد دلایل قبل که نوشتم و بعدا خوندم و دیدم عجب آشفته بازاریه یه دلیل رو یادم رفت ذکر کنم که حالا ذکر میکنم و اون هم خود ارتباط با جنس مخالفه اجازه بدید با شماره و مرتب بگمش:

1-    س.ک.س و رابطه با جنس مخالف اگر از روی علاقه و با روابط نرمال باشه ،_ منظورم اینه مث بعضی زن و شوهرها همش جنگ و خونریزی نباشه یه قسمتای نسبتا زیادیش عشق و مث آدم حرف زدن و از این جور چیزمیزا باشه،_ بسیار آرامش بخش و لازمه حیات هر انسانی با هر جنسیتی هست و بر خلاف نظر بعضی پدربزرگ ها و برخی علمای دین و کلا برخی دیگه اصلا یک آپشن اضافه برای سیستم زندگی نیست. مثل این میمونه (البته اگه درسای آموزش رانندگیم رو خوب یاد گرفته باشم) ماشین ترموستات نداشته باشه!! آخه شنیدم هستند راننده هایی هستند که ترموستات ماشینو برمیدارن چون فکر میکنن زیاد بدرد نمیخوره و فقط باعث کند شدن حرکتشون میشه اما غافل ازینکه این نبود ترموستات به مرور باعث استهلاک و افسردگی و پرخاشگری ماشین میشه، البته زن رو یه جورایی شبیه ماشین آرزو میکنن: وسیله ای برای سواری دادن به مردهای زندگی با کمترین سوخت و بیشترین کارایی، وسیله ای که صرفا جهت خوشگذرانی برخی آقایون تهیه گردیده!!!

برگردیم به موضوع انسانی، نبود س.ک.س و روابط عاطفی به مرور باعث استهلاک و فرسودگی میشه و به مرور این یکی هم تبدیل به یه دلیل دیگه برای ترش خلقی(وای دلم ریش شد از اینهمه ترشی که توی مطلبم استفاده کردم احساس میکنم الای بوی تمبر هندی میدم)در دختران عزیز ما میشه.

خب عزیزان تا الان مطلب فارغ از خشم و شتابزدگی بود؟ میبینید چقدر نقد خوبه؟ البته مهم اینه که من هم انسان بسیار نقد پذیر و متشخصی هستم.

در نهایت این مطلب ترش باید بگم چند تا راهکار برای خانواده ها و چندتا هم برای دخترای مبتلا به ترش شدگی ارائه میدم:

 واسه خونواده که باید بگم تقریبا برن مطلب قبلی رو بخونن و اون عوامل رو از بین ببرن. ضمن اینکه چون احساس میکنم هیچ مادری نمیاد وبلاگ منو بخونه با اجازه زیاد برای این دسته انرژی نمیذارم. اما دخترها:

خانمهایی که با من درد مشترک دارید یا فکر میکنید ممکنه در آینده به این درد مبتلا بشید باید بگم من اگه راهکار داشتم که الان این نبود وضعیتم که مجبور باشم صبح تا شب بشینم پای نت و چت و...بعدشم برم پای آینه و موهامو دونه دونه بکنم و یه چین با عمق چند سانت وسط ابروهام بکارم! خدا روزیتونو جای دیگه بده،اگه راهکاری یافتید منو هم بیخبر نذارید بخدا دعاتون میکنم...

خب همه مطالب بالا ترکیب خوشمزه ای از حقیقت و دروغ طنز آلود بود. راهکار به ذهنم میرسه اما اول دلم میخواد ببینم طرفداران بیشمار این وبلاگ نظرشون چیه. شوخی یا جدی دلم میخواد بدونم آقایون یا خانوما و حتی مادرا چه پیشنهادی برای ما دخترهای رد شده از بخت یا خوابیده روی بخت دارند؟ واقعا یه دختر بیکار یا کارمند، زیبا یا زشت، چه جور زندگی کنه که هم خونواده و هم خودش و هم خدا ازش راضی باشن؟ چطور  یه دختر میتونه احساس استقلال طلبی و هویت خودش رو ارضا کنه؟

من بیصبرانه منتظر شنیدنم فقط داد نزنید آروم هم بگید میشنوم .....

 

 

نگارش در تاريخ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, توسط رها رهجو

 

همانطور که در مطلب قبلی اشاره کردم گفتم دخترها (خصوصا در گذشته) اگر مجبور به تجرد ناخواسته شوند ترشرو و عبوس هم میشوند. حالا در زیر میخوام دلایل این ترش رویی رو بگم. البته ناگفته نماند که این کشف و شهود به این خاطر به من دست داده چون من خودم با 30 سال سن و تجرد تا حدی دچار همین عارضه ترش شدن شده ام! بررسی دلایل این ترشرویی با توجه به بالا رفتن سن ازدواج، به منظوربالابردن آگاهی در این زمینه است تا شاید ما دختران شاداب تر و دلچسب تری رو در خانواده خود شاهد باشیم و هم اینکه از مشکلات و تنشهای قشر بزرگی از جامعمون رو کم کنیم. 
بخشی از دلایل احتمالی این ترشرویی و یا به عبارت امروزی تر تلخ خویی و افسردگی به شرح زیر هستند:
1-بدلیل نادر بودن مجرد ماندن دختردر خوانواده ها در گذشته ونوپدید بودن این عارضه در دهه حاضر،هنوز هیچ چهارچوب از پیش تعیین شده ای برای تعریف این وضعیت و به درستی سر کردن با این وضعیت در خانواده ها وجود نداشته و ندارد. یا ساده تر بگم خونواده ها هیچ ذهنیتی در چگونگی رفتار با یک دختر مجرد در سنین بالاتر ندارند و همان   نوع رفتار که در کودکی با فرزند خود داشته اند را قالبا درسنین بزرگسالی با اندکی تغییرنیز پیش میگیرند . رفتار بمانند یک کودک با دختران در سنین بلوغ و جوانی ، آسیب های بسیار جدی به روحیه و شخصیت دختر زده و منجر به افسردگی و عبوس تر شدن وی می انجامد.
2-انسانها از سنین کودکی شروع به بازیابی هویت خود و کسب استقلال میکنند که با توجه به  ضعف عقلانی و جسمانی کودک این احساس توسط والدین کنترل و هدایت میگردد. اما در سنین بزرگسالی این کنترل باید به کمترین حد خود برسد و این امربه طور طبیعی در پرتو ازدواج با کسب اختیارات لازم و یا جبران آن با در اختیار گرفتن اختیار فرزندان یا کوچکترها، تا حد زیادی محقق میشد اما در دختران مجرد به دلیل بالا وهمچنین جنسیت وی  و ذهنیت والدین مبنی بر اینکه فرزند خصوصا دختر در خانه در هر سنی میباید تحت اوامر و تشخیص صلاحیت های والدین باشد این حس طبیعی و لازم دختر را در وی تقریبا به طور کامل میکشد و دختر که هیچ عرصه ای برای ابراز هویت و استقلال خود نمیبیند به در خورد فرو رفتن یا پرخاش کردن  و به قولی غر زدن در غالب امور می پردازد. چرا که با توجه به جامعه سنتی ما تنها میدان ابراز وجود دختران خانه ، مدیریت آن و همچنین حوزه شخصی است. والدین با زیرپا گذاشتن حق استقلال ،حق مشارکت و تصمیم گیری وی در این امورو همچنین  برسمیت نشناختن حوزه خصوصی و حق تصمیم گیری دختران در بسیاری امور شخصی ، دختر را در این وضعیت به موجودی منزوی و یا پرخاشگر و بد خلق تبدیل میکنیم.
3-در نهایت زندگی طبیعی برای هر فردی با هر جنسی و هر شرایطی مثل همسر یا فرزند بودن و...(اما در سنین بزرگسالی(با توجه به مضمون این گفتار) که شامل حداقل 18 سال میباشد)، با حفظ و رعایت یک سری حقوق طبیعی میسر است که شامل: استقلال رای، رعایت احترام ،حفظ حوزه شخصی و شان کلی هر فرد در ارتباط میان افراد است . چه اگر این حقوق رعایت نشود باید منتظر انحراف در شخصیت افراد و رفتار فیمابین باشیم.
4-زندگی امروزه از قالب سنتی خود به معنای امیر و مامور یا عبد و عبید و حاکم و محکوم بدر آمده و تبدیل به هم رایی ،هماهنگی و  مشارکت همگان با هر ویژگی ذاتی و غیر ذاتی در سطوح تقریبا یکسان شده است و اگر این قالب جدید در زندگی های خصوصی رعایت نشود و همچنان به استناد دلایل از اعتبار افتاده و غیر قابل کاربرد سنت گذشته بخواهیم زندگی مدرن امروزی را اداره کنیم بی شک باید منتظر انقلابهای ناخوشایند خانوادگی و زیان های گاها برگشت ناپذیر نیز باشیم.
5-زندگی میان انسانهای بزرگسال با تحکم و فرمانروایی یک یا دو نفر و فرمانپذیری سایرین حتی اگر نسبت والدینی و فرزندی میان آنها برقرار باشد محکوم به شکست و تجزیه است که این تجزیه میتواند به اشکال مختلفی بروز کند مثل فرار دختران، ازدواجهای اجباری نه به اجبار والدین که به اجبار فرد بر خودش،خودکشی،دیگر کشی و یا  سرکشیهای نامتعارف و در نهایت انزوا و گوشه گیری از جمع. البته این حالتها با وضعیت دختران با توجه به محدود بودن عرصه ابراز وجودی انطباق بیشتری را داراست.
ادامه این مطلب باز هم در شبهای آتی

 

اینبار میخوام از یه موضوع ناخوشایند حرف بزنم. تا حالا فکر کردید چرا به دختری که از سن ازدواجش میگذشته میگفتن ترشیده، اما  برای پسر ها چنین لفظی نیست؟ نهایتا بگن میگن پیر پسر!
من به معنای این کلمه . به زندگی سنتی و مدرن و وضعیت دخترها خیلی دقت کردم. البته نمیگم تحقیق گسترده روش انجام دادم ولی با فکر به نتیجه ای رسیدم که اونو بیان میکنم.
شاید همه ما فکر کنیم ترشیده از اونجهت گفته میشه که یه میوه وقتی میرسه و چیده نمیشه یواش یواش فاسد میشه یا به قولی میترشه!و چون  غالبا دخترها رو بامیوه قیاس میکنن وقتی از سن چیدنشون میگذره بهشون میگن ترشیده.من به این نتیجه رسیدم اصولا واژه ترشیدگی رو از نسبتش با فساد در میوه یا لبنیات نگرفتند. واژه ترشیدگی احتمالا نسبت مستقیم با خلق و خوی دخترها در سنین بالا که دیگه امیدی به ازدواج ندارند، داره  یا در اصل بگم داشته.
دختر از حیث زن بودن، موقعیت و جایگاهش با توجه به سنش چهارچوب تعریفی خاصی داشته:
 یک موجود نجیب و سربه زیر و گوش به فرمان در دوران کودکی و کمی نوجوانی بعد از اون یک همسر سربه زیر و گوش به فرمان و نجیب اما مدبر وکدبانو در دوران پس از ازدواج!
 کسی که خودش و همه دنیاش باید وقف خونه، همسر، فرزند واحتمالا والدین پیر همسر یا خودش و در نهایت عبادت میبود. این تعریف یه زن نجیب و ایده آل بود. در دوران قبل از ازدواج به دلیل صغر سنی و ضعف فیزیکی ،نظارت همه جانبه و شدی از سوی والدین و برادران و درگیر ی کامل در همین ایده الها کمتر دختری از این چهارچوب خارج میشد اما بعد از ازدواج به دلیل افزایش سن و رشد توانمندیهای کلامی و بدنی و همچنین داشتن مسئولیت با نظارت  مستقیم بسیارکمتر نسبت به گذشته و تقلیل این نظارت مستقیم به همسر،  زن ناخواسته از آزادیهای بیشتری برخوردار میشد ضمن اینکه فشارهای وارده ناشی از محدودیتهای گذشته و حاضر  رو با اعمال همین محدودیت ها بر فرزندان خودش ، همچنین بابدست گرفتن اختیار فرزندان ، به نوعی جبران میکرد. به همین دلیل این گشودگی پس از ازدواج و این حد از آزادی،  خصوصا مختار بودن در تعیین حداقل جرئیات زندگی منجر به انبساط خلق در زنان نسبت به دوران تجرد در همان سنین  میشد . اما اگر این قاعده معمول ازدواج دختر در سنین خاص بنا به هر دلیلی که قاعدتا شامل نازیبایی، معلولیت، یا مطرود بودن خونواده و... است، شکسته میشد و دختر بنا به این دلایل یا دلایل دیگرکه همگی قاعدتا ناخوشایند هستند، امید به ازدواج را از دست میداد ناچار به تحمل شرایطی میشد که این شرایط منجر به ترش خویی یا تند خویی و عبوس شدن دختر برای باقی عمر وی میشد.
ادامه این بحث درشبهای آتی.....
 
رها

این ماجرای هر شب به روز کردن وبلاگ تبدیل شده به یه جور دو استقامت.

امروز توی خبرا خوندم نوه امام، خانوم نعیمه اشراقی گفته از اول نباید حجاب رو اجباری میکردیم!!خواستیم جلوی برخی آسیب ها رو بگیریم آسیب بیشتری خوردیم.....

نمیدونم خانم اشراقی متوجه نیستند یا نیمتوانند آنچیزی رو که متوجه هستند بیان کنند. اجبار حجاب هیچوقت مربوط به جلوگیری از آسیب نبوده و حتی ربطی به دین هم نداشته و نداره. درقران در مورد اجباری نبودن دین آیه صریح داریم و حتی در مورد اینکه حجاب فقط به زنان مومن برای متمایز شدن توصیه شده نیز آیه داریم و همین لفظ تمایز خود گواه بر انتخاب و وجود بی حجاب در حکومت اسلامی پیامبر است! البته وارد بحث دینی آن نمیشم فقط به این بسنده کنم که حتی اگر در مورد مسلمانها هم اجباری باشد در مورد ادیان دیگه نیست، در حالیکه ما اونو در مورد سایر ادیان هم اجبار کردیم...

پدیده حجاب اجباری نه به دینمداری حکومتمردان، بلکه به خودکامگی مردانه انها برمیگرده که برای داشتن احساس نیرومندی و سرکردگی (بنا به تفکر سنتی خودشون) زن رو موجودی در دست و قبل کنترل خواسته اند . و زن کنترل شده نشانه مردان حاکم در خانه و در حکومت است . اما زمان که گذشت و بر تعداد زنهای آزاده و آزادی خواه که  خود را ملتزم به اصول اسلامی محدود کننده نمیدیدند افزوده شد و مردهای خانه ها نیز در این تغییر عقیده همراه یا مجاب شدند، دلیل حکومت هم برای سرکوب زن تغییر کرد.

با گذشت زمان زن تبدیل به نماد تغییر عقیده در جامعه ما شد زیرا در جامعه ما، اگر مرد ملحد باشد یا مسلمان عقیده اش در ظاهرش چندان ظهوری نخواهد داشت . اما تغییر در عقاید مذهبی زن مسلمان جامعه ما، منجر به چنان تغییری در ظاهرش میشود که هر انسان بیسوادی با یک نگاه به مردم در شهر میتواند بفهمد تا چه حد احکام اسلامی و الزام آن از حیث اجرای آن ها توسط شهروندان تنزل اعتبار یافته!

 درست است که زنها نیم جامعه اند اما اگر زنان میتوانند چنین در جامعه ظاهر شوند نشانه مردان همعقیده یا مجاب  این نوع تغییر است و این نشانه گذار مردان علاوه بر زنان، از سنت و غیرت مذهبی به نوعی دموکراسی در اندیشه  است.

و این برای حکومتی که اسلام و اجرای دقیق احکام آن تنها دلیل مشروع و معتبری است که بواسطه آن حکومت فارغ از چرخه رای مردم (یعنی دموکرات ترین روش) حیات میگیرد، بزرگترین زنگ خطر به شمار می آید! چه اگر مردم با رسیدن به این اندیشه دموکرات و آزادی خواه ملزم به رعایت شئونات و احکام مصرحه اسلامی در زندگی روزمره خود نباشند چه الزامی برای پذیرش حاکمی اسلامی فارغ از تایید مستقیم خود خواهند داشت؟ دیگر آنکه حکم اسلامی "تعیین ولی فقیه توسط شورای منصوب خود آن فقیه "از حیث لازم الجرا بودن توسط مردم ، به مرور بی اعتبار خواهد شد.بهمین دلیل حکومت زنان بی حجاب را بر نمی تابد.

دومین دلیل  حکومت مردان ما در اجبار حجاب و یا برخورد به ظاهر اسلامی با سایر موارد مثل روزه خواری در ملا عام،  نوعی نمایش قدرت و ایجاد حس ترس و اطاعت در مردم است، زیرا مردمی که دائما مجبور به اطاعت شوند این حس در آنها تبدیل به خوی و عادت خواهد شد و این مطلوب نظر یک حکومت دیکتاتور است.

بنابراین بسی ساده انگارانه خواهد بود اگر ما باور کنیم منظور حکومت در اجبار حجاب،  اجرای احکام الهی و جلوگیری ازآاسیب های اجتماعی آن است. تنها چیزی که مطرح نیست اسلام است و مهمترین چیزی که مطرح است ادامه حیات خودکامگان....

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد